آنکه مزاج دلش باز ندانم که چیست


رفتن او کشتن است، باز ندانم که چیست

این منم از پشت کوژ چنگ حریفان عشق


زار بنالم، ولی خار ندانم که چیست

مست شبانه است یار خواب خماری به سر


بوی لبش از می است، گاز ندانم که چیست

یار بهانه طلب با من شوریده بخت


نیست بدانسان که بود باز ندانم که چیست

خسرو مسکین ازو شهره هر کوی شد


وان دل او را هنوز راز ندانم که چیست